حکایت احمد

امتیاز کاربران

ستاره فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

اسمش احمد بود.
ما همه می دانستیم که پدرش فوت کرده و مادرش با کار در منازل مخارج زندگی آنها را فراهم می نماید. اما خود احمد بسیار پسر درسخوان و نمونه ای بود. مودب و با وقار، خانه ما هم می آمد و هم بازی من بود.
مرحوم پدرم هم احمد را خیلی دوست داشت و به او احمد آقا می گفت و برخلاف دیگر دوستانم همیشه با او خوش و بش می کرد.

آن روز صبح معاون مدرسه آمد سر کلاس و اسم چند نفر را خواند از جمله احمد را که بروند دفتر ولی احمد نرفت.
من که پرسیدم:چرا؟
گفت: در این ایام به ما کت و شلوار می دهند.
مادرم می گوید: تو نمی خواهی بگذار کسانی که نیازمند ترند بگیرند!
کرامت و بزرگی احمد همیشه یادم است گرچه بیش از سی سال از آن روز ها می گذرد.

آدرس : اصفهان - خیابان لاله - خیابان شاهد //  تلفن همراه : 09134422463  شهیدی  //  تلفن ثابت : 03134614257